معنی اثر کامو

حل جدول

اثر کامو

آدم اول


اثر آلبر کامو

سیزیف

پشت و رو

لغت نامه دهخدا

کامو

کامو. (اِ) نوعی کرک است که در ترکی کامی گویند. (شعوری ج 2 ص 256):
درخور ریش سفیدست چو شیخان کامو
وان سیه بره سیه ریش بخاطر میدار.
نظام قاری (دیوان البسه ص 12).
یکی دو اند بکامو که زود بشتابی
چه گر بشانه کنی مو چه گر کلت بر سر.
نظام قاری (دیوان البسه ص 18).
پیش بعضی خارپشت و قاقم است
درنظر یکسان و کامو و بره.
نظام قاری (دیوان البسه ص 25).
بکامو یقه ٔ قاقم چنانست
که دوزی وصله بر کاسر ز کتان.
نظام قاری (دیوان البسه ص 120).
|| قسم مخصوصی از چرم. (ناظم الاطباء).

کامو. (اِخ) دهی است از دهستان جوشقان بخش مسیمه ٔشهرستان کاشان. واقع در 26 هزارگزی شمال خاور مسیمه. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و 1900 تن سکنه دارد از 29 رشته قنات با مزارع و در بهار از رودخانه کپرکن مشروب میشود. محصول آن عبارت است از: غلات، لبنیات، میوه جات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و عده ای نیز به کارگری به طهران میروند. از صنایع دستی زنان چادرشب و کرباس بافی است. یک دبستان و شش باب دکان و یک راه فرعی به مسیمه دارد. چندین مزرعه جزو این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).


اثر

اثر. [اَ ث َ] (ع مص) بر اثر ماندن. در عقب ماندن. || نقل کردن حدیث. روایت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). || برگزیدن.

اثر. [اَ] (ع اِ) جوهر شمشیر. ج، اُثور. (منتهی الارب). پرند شمشیر.

اثر. [اَ] (ع مص) بر گشنی داشتن. (تاج المصادر). || بسیار جستن شتر نر بر شتر ماده. (منتهی الارب). || برانگیختن.

اثر. [اُ ث ُ] (ع اِ) جوهر شمشیر. || نشان زخم که بعد صحت باقی ماند. || رونق روی. (منتهی الارب). آب ِ رو.

واژه پیشنهادی

سخن بزرگان

آلبرت کامو

ایستاده مردن بهتر از زانو زده زیستن است.


آلبر کامو

باید آزادی را همراه عدالت انتخاب کرد؛ یکی بدون دیگری بی معناست. اگر کسی نان شما را بگیرد، آزادی شما را هم گرفته است و اگر کسی آزادی شما را برباید، مطمئن باشید که نان شما نیز در معرض تهدید است.

آزادی، تنها ارزش جاودانه ی تاریخ است.

بشر تنها آفریده ای است که نمی خواهد آن باشد که هست.

هیچ کس مجبور نیست انسان بزرگی باشد؛ تنها، انسان بودن کافی است.

تنها وظیفه ی انسان، عشق ورزیدن است.

باید تمدن در خدمت بشریت باشد، نه بشریت در خدمت تمدن.

یکی از راه های رسیدن به کامیابی و پیروزی، داشتن آگاهی و پول است.

بهترین برنامه ریزی برای آینده، استفاده درست از زمان حال است.

پیش روی من گام برندار، که پشت سرت گام برنخواهم داشت. پشت سرم گام برندار، که پیش روی تو گام برنخواهم داشت. تنها کنارم گام بردار و دوست من باش.

ترکی به فارسی

کامو اویو

افکار عمومی

فارسی به عربی

اثر

اثر، اثر علیه، اخدود، اشاره، انطباع، بقیه، تاثیر، ختم، خلیع، علامه، کفاءه، مسار، نتیجه، نمو

عربی به فارسی

اثر

عواقب بعدی , پس ایند , جای پا , مهر زدن , نشاندن , گذاردن , زدن , منقوش کردن , اثر , اثار مقدس , عتیقه , یادگار , باستانی , نشان , رد پا , مقدار ناچیز , ترسیم , رسم , ترسیم کردن , ضبطکردن , کشیدن , اثر گذاشتن , دنبال کردن , پی کردن , پی بردن به , بدنبال کشیدن , بدنبال حرکت کردن , طفیلی بودن , دنباله دار بودن , دنباله داشتن , اثر پا باقی گذاردن , پیشقدم , پیشرو , دنباله

معادل ابجد

اثر کامو

768

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری